گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 91 ویلدای 99

سلام عشقدونه تو این ماه شب یلدا رو داشتیم که انقدررر از چند روز قبلش ذوق داشتی و میگفتی مامان سفره بچینیم و ما هم سه نفری سفره انداختیم بابامرتضی هم چند سال بود که با انحراف داخلی بینیش درگیر بودو خیلی اذیتش می کرد وبالاخره جراحی کرد،تاریخ جراحیش 9 دی بود که باید ساعت 12 بیمارستان می بودیم و من از قبلش با مامان دینا هماهنگ کرده بودم و ساعت 11 بردمت اونجا وشب اومدم دنبالت بابا بعد جراحی 10 روز خونه موند و منم تا 3 روز مراقبش بودم و بعدش خداروشکر رو به راه شد ومن میرفتم فروشگاه و شما با بابامرتضی خونه می موندی یه برف کوچولو هم داشتیم که از چند روز قبل هواشناسی گوشیمو چک میکردی و منتظرش بودی اینم از سفره یلدامون که کوچولوهه ولی ب...
16 بهمن 1399

ماه نگار90

سلام عشقدونه،خیلی دیر اومدم که بنویسم برات نگم از مشغولی هامون که وقت سر خاروندن نمی مونه،ولی اینجا جاییه که نوشتن وثبت بخشی ازخاطراتت حس خوبی بهم میده دوهفته ی اول آذر رو خونه نشستیم چون دوباره همه جا قرنطینه شد و فروشگاه ها تعطیل،منم بهترین فرصتو داشتم تا برات شال وکلاه ببافم که دوتا ست بافتم حالا یه سری که یادم میاد رو مینویسم وعکسهاشو میذارم مشق نوشتن تو بالکن رفته بودیم شهرداری یکم کاموا بخریم برای دو هفته ی قرنطینه تا سرم گرم باشه مانکن جذاب کی بودی😉 این سلفی های تو آینه تو کجای دلم بذارم اعداد دیجیتالی،هرچهارشنبه یه کاردستی درست میکنید وتوگروه کلاسیتون می ف...
12 بهمن 1399
1